طنز خاستگاری 25 دیدگاه 3

Day 4,021, 07:41 Published in Iran Iran by javadsd

درود به همگی

طنز خاستگاری

از اون جا که ما خیلی بد شانسیم رو هر کی نشون کردیم خواستیم بریم خاستگاری براش خواستگار اومد ما همین جوری موندیم ولی تو همین روزا یکم شرایط تغییر کرد طرف خاستگارش رد کرد من تونستم برم خاستگاری گفتم مرد باشم مثل کورش با اخلاق باشیم دروغ تو زندگیمون حذف کنیم یکم که حرف زدیم
گفتم راستش من به خدا اعتقاد ندارم
گفت یعنی نماز نمی خونی ؟

خدا

اه یادم نبود که خدا خودم بودم که
پژمان ، امام ، و مریدان


خلاصه مراسم کنسل شد ما به خانه خود به شتاب از زور خنده فرار نمودیم


بار دوم گفتم بزار یکم از خودم و وجناتم گفته باشم و بعد یواش یواش بحث اغاز کنیم همه چی خوب پیش می رفت و می خواستیم قرار نامزدی بگذاریم اما باز گفتم نشود این زندگی با دروغ و باز گفتم

من را به خدا اعتقادی نیست
لیک اعتقاد شما بر دیده ما محترم است

پرسید یعنی نماز نمی خوانی ؟

و باز هم مثل قبل به خانه برگشتیم


اما سری سوم گفتم دیگر بگذار کمال و انسانیت را بی خیال شده و کلا کتمان کنیم خدا را قبول نداشته و به مرور زمان قضیه را مشخص کنیم اما همین که دخر مرا دید گفت یعنی نماز نمی خونی

و این شد که سر به بیابان نهاده
و در ارپ سکنا گزیدیم