شیخ این چه حکایت است

Day 3,347, 21:12 Published in Iran Iran by Boriani
خواب دیدم قیامت شده است. هر قومی را داخل چاله‏ای عظیم انداخته و بر سر هر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله‏ ی ایرانیان
خود را به شیخ الشیوخ ممد در خراب رساندم و پرسیدم: یا شیخ این چه حکایت است که بر ما اعتماد کرده نگهبان نگمارده ‏اند؟

:گفت
می‌دانند که به خود چنان مشغول شویم که ندانیم در چاهیم یا چاله

خواستم بپرسم: اگر باشد در میان ما کسی که بداند و عزم بالا رفتن کند

نپرسیده گفت: گر کسی از ما، فیلش یاد هندوستان کند خود بهتر از هر نگهبانی پایش کشیم و به تهِ چاله باز گردانیم