آدم گریز
rdshryrsh
تمام خوابهایت را از چشـم تنهایی ببینی
یتیم شوی در تحقیر تختخوابهای معشوق ندیده
باز کنی سر صحبت را با آهنگهای قدیمی
اکران شوی... بدون مجوز... در خاطره فیلمهای مشترک
پانسمان ببندی خودت را از زخم آغوشهای درنده
عتیقه شوی... خاک خورده خاطرات سمسار ندیده
تکلیف تنهاییات را روشن کنی با فندک
نداشتههایت را انکار کنی
داشتههایت را حساب
ببینی بیکسی داری دو هکتار
سه فرسنگ دورتر از آغوشهای متمدن
چادر زدهای وسط شعرهایت
ورانداز کنی خودت را
ببینی درست شبیه یک مترسک
ایستادهای کل زندگی را یک پا
بیآنکه از کلاغها انتظار همدردی داشته باشی
من هر بار تنهاییام را
به مقصد عشق ترک کردم، گم شدم
معادله مجهولی نیست اینکه
دنیای این روزهای من
فرار را بر قرارهای سر راهی ترجیح میدهد
من آنقدر آدمگریز هستم
که آدم روزهای عاشقی حساب نمیشوم...
Comments
https://www.erepublik.com/en/article/-1344-2552818/1/20
؟
V
فقط در ایران مشاهده میشه یارو با کامیون اومده تو محوطه بیمارستان بوق میزنه،
حراست با بلندگو داد میزنه آقا اینجا بوق نزن
یارو دوتا بوق دیگه میزنه یعنی باشه
بعد نیم ساعت برمیگرده میخواد بره بیرون،
دوتا بوق واسه حراستیه میزنه
حراستیه با بلندگو میگ نوکرم
v
شعر عالی