نمی خواهم وطن بمیرد

Day 1,975, 10:11 Published in Iran Iran by H a m p a

به نام خدای ایمان و شرف و اقتدار



روزهای خوبی را سپری نمی کنیم .... نه در دنیای حقیقی و نه در دنیای مجازی ...
نمی دانم چه شده است که مردمم بی دلیل رنج می کشند ...
هنوز داغ بوشهر بر دل داشتیم که سیستان هم به غم آلوده شد ... و حرفی جز سکوت درد نمی ماند برای گفتن ...
خدایا مردم سرزمینم را از هر گزندی مصون بدار که این دردها قلبمان را از جا در آورده است ...
.
.
.



و باز هم نمی دانم چه بر سرمان آمده که حتی در دنیای مجازی ای که خودمان ساخته ایم هم به یکدیگر رحم نمی کنیم ...
من، “ همپا ” ، فرزند ایران ، ایرانی که هیچ مرزی نمی شناسد برای دوستی و دوست داشتن ، ایران عشق و نیکی ...... و دختری از جنس لیبرال :
" از مردمی که ندیده دوستشان داشتم و خواهم داشت نه وت و نه ساب می خواهم .. تنها چیزی که برای این ایرانی کوچک ارزشمند خواهد بود درک عمیق حرف هایم از طرف شماست ...
خیلی وقت پیش ها در یکی از مقاله هایم این ها را نوشتم ... نوشتم که :

باید به این دنیا احترام گذاشت، نه به وجود واقعی این دنیا بلکه احترام به اینکه در این دنیا همه آزادند، همه به دنبال علاقه خود میروند
همه می توانند به مجلس بروند، رئیس جمهور شوند و حتی به خارج از کشور مهاجرت کنند..
اما زیبا ترین قسمت این دنیا، فداکاری برای کسانی است که ما صدا و صورت آنها را هرگز ندیده و نشنیده ایم ولی میدانیم که یک وجود انسانی قابل گذشت وجود دارد و ما برای این در ایریپابلیک هستیم.



راستش را بخواهید همه ی این حرفها آتش به دلم می زند ....
آن چه که امروز من و بسیاری دیگر از هم وطنانم را می آزارد ضعف ها و ترس های کسانی ست که پشت چهره های مختلف پنهان می شوند و هر چه را که دلیلی بر عدم پیشرفت خود می دانند مورد اهانت قرار می دهند که چنین رفتاری به یقین ناشی از مشکلات روحی و عقده های سرکوب شده است . نوعی سادیسم آغشته به مازوخیسم .
مردم خوب سرزمینم ، همه می دانیم که هیچ کس برای اینجا بودن ما را اجبار نکرده است ... هیچ کس برای کار کردن ، جنگیدن ، عضویت در حزبی و سخن گفتن در راستای پیروزی کشور مجبور نیست ...
ما اینجا هستیم چون خودمان می خواهیم ... چون خودمان اینجا را ساخته ایم .... خودمان می خواهیم ایران را به آبادانی و آزادی برسانیم ... هیچ کس به چیزی مجبور نیست ...
اما متاسفانه افراد اندکی هستند که چنین باوری ندارند ، از عطوفت خالی شده اند... مهربانی و همبستگی را فراموش کرده اند و جز رنج رساندن به دیگران به چیزی نمی اندیشند ...
افسوس اینجا ایران من است ... ایران من ... ایران تو ... ایران ما ...
نمی خواهم وطنم بمیرد ... نمی خواهم ... نمی خواهم ...
کشوری که مرزهایش در هم شکسته است و نیاز به مرهم دارد ... بیشتر از همه ی این جنگ و جدل ها به حمایت مردمش نیاز دارد ... به تپیدن قلب هایمان برای اینکه نمیرد ...
دوباره می گویم ... من " همپا " فرزند ایران و دختری از جنس لیبرال دموکرات ... از همه ی کسانی که این مقاله را خواندند وت و ساب نمی خواهم ... فقط و فقط عشقی بی پایان در راه وطن و احترام گذاشتن به اصول یکدیگر را تمنا دارم ...
.
.
.
.


و از زبان احمد شاملو می نویسم که :
روزی ما دوباره کبوتر هایمان را پیدا خواهیم کرد
و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت .
روزی که کمترین سرود
بوسه است
و هر انسان
برای هر انسان
برادری است
روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند
قفل
افسانه یی ست
وقلب
برای زندگی بس است .
روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است
تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی.
روزی که آهنگ هر حرف
زندگی ست
تا من به خاطر آخرین شعر رنج جست و جوی قافیه نبرم.
روزی که هر لب ترانه یی ست
تا کمترین سرود ، بوسه باشد .
روزی که تو بیایی برای همیشه بیایی
و مهربانی با زیبایی یکسان شود .
روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم . . .
و من آن روز را انتظار می کشم
حتی روزی که دیگر نباشم